روزبهروزبه، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره
رایانرایان، تا این لحظه: 6 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

از تو می نویسم برای تو...

یادداشت های مامان برای روزبه و رایان

قصه روزبه جانم

«ی روز ی هیولا بود که خیلی قوی و بزرگ بود. دندونهاش مثل پنجه شیر بود. این هیولا رفت و رفت رسید به ی آقا پسر. پسر داشت توت فرنگی می چید. هیولا رو دید و ترسید. میخواست فرار کنه. هیولا گفت نترس من فقط حیوونها رو میخورم، با تو کاری ندارم. پسر قبول کرد و به کارش ادامه داد. و هیولا هم از اون روز از اون پسر پشتیبانی! میکرد. تا اینکه ی روز ی هیولای خیلی خیلی بزرگ اومد و با هیولا جنگید. اما هیولای پشتیبان اون پسر اون هیولا رو شکست داد. بعد دوباره ی هیولای ماده! خیلی خیلی قوی اومد و با هیولا جنگید. پسر از پشت پنجره نگاه میکرد. دید که هیولای ماده هیولا رو زخمی کرد و رفت. پسر رفت پیش مامان و باباش و گفت که هیولا زخمی شده، اون مهربونه و با ما کاری ...
20 ارديبهشت 1399
1